لطفا کمی منتظر بمانید ...

×
Generic selectors
Exact matches only
جستجو در عنوان
جستجو در محتوا
جستجو در پست ها
جستجو در صفحات

سر تیتر خبرها

صفحه اصلی › › دلتنگ راهیان نور؛ سفری به سرزمین اسرارآمیز وحدت و همدلی

۱۳اسفند,۱۳۹۹ | ۱۲:۳۵ ق.ظ

255

35

بدون دیدگاه

دلتنگ راهیان نور؛ سفری به سرزمین اسرارآمیز وحدت و همدلی

قدمگاهی اصیل بود از جنس مرمر آکنده از عطر یاس و هر که ندیده بود در گیر و دار احساس. بر روی پهنه عشق قدم گذاشتن ، شکیبایی می‌خواست که در چنته نداشتیم اما همه ساله این روزها، سرزمین اسرارآمیز وحدت و همدلی ما را فرا می‌خواند. همه اقشار و گروه‌ها را، همه با هر نوع تفکر و نگرشی.
آنجا قطعه‌ای از خاک بهشت و آرمان‌شهر مهدوی است. جامعه آرمانی مهدوی که همه فارغ از موقعیت و مال و شهرت دنیوی، یکسان با یکدیگر قدم برمی‌داشتند. دارا و ندار، تحصیل‌کرده و عامی، ضعیف و قوی و… هیچ کس را برتری بر دیگری نبود چرا که همه برقرار به سر حد قرار آمده بودند.
آن رمل‌های ریز و تفتیده، پذیرای پاهایی بود که با عشق می‌لغزید. آنجا قطعه‌ای از نور بود که راهی آن می شدیم. همان جا که اکنون دو سال پیاپی است از دیدارش محرومیم و از زیارت بزرگانش جا مانده‌ایم. بزرگانی به وسعت آسمان، برخاسته از آرمانی سترگ.
اگر چه اکنون با شیوع ویروسی که همه ابعاد زندگی را تحت‌الشعاع قرار داده، از سفر به سرزمین نور جا مانده‌ایم اما در حریم دل و با زورق خیال می‌توان وادی به وادی طی مسیر کرد تا به فکه رسید.
فکه با آن رمل‌های مرموز که پای را به سمت خود می‌کشید. کمی آن سوتر میدان مین را رد می کنیم تا به یادمان سید شهیدان اهل قلم برسیم: شهید آوینی. جایی که او از نردبان شهادت عروج کرد، بی‌هراس و بی‌سایه.
لحظه تحویل سال که آنجا باشی در هر یادمان، تفاوتی ندارد، یعنی که محول الحال شده‌ای. یعنی شهدا تو را پذیرفته‌اند در عروج خود. یعنی لحظاتی از دنیا و وقایع سطحی و ناچیز عبور کرده‌ای و به سایه‌روشن معرفت نزدیکتر شده‌ای. حسرت تحویل سال در جوار آرامگاه و یادمان‌های راهیان نور برایمان مثل کودکی شده، که مادر را گم کرده باشد…
طلائیه، قصه‌های نگفته، داستان‌های نشنیده از استواری و پایمردی. و ذره ذره شرم ما که بر زمین ناله می‌زد. ذرات طلایی که بر زمین غلتیده‌اند و وجودشان با خاک طلائیه آغشته شده است. شهدای این سو، هنوز از پس سالهای دلتنگی و فراق و گذشت سه دهه از دفاع مقدس، برکتی بی‌نظیر هستند. برکت حرکت‌های اجتماعی و فرهنگی.

در چشمه‌سار معرفت وجودشان، وضو می‌سازیم و ادامه مسیر را به شاهدان می‌سپاریم.
بی‌تابی اروند و موج‌های گنگ و پریشانش. آن موج‌های بی‌نشانش از شهدای غواص. آن زخمه‌های پرتب و تاب بر دل‌های به خروش آمده از عظمت حماسه‌ای تکرارنشدنی … کربلای چهار با آن واقعه غریب که شنیدنش، لرزه به وجود می‌اندازد.
کانال کمیل و حنظله، غربت غریبانه پهلوان بی‌مزار و رزمندگان گردان کمیل. آن گودال قتلگاه. آنجا که هر گوشه‌ای، نام شهیدی می‌درخشد، پرچمی برافراشته می‌شود و دل‌های بی‌قرارمان را سامان می‌دهد.
و شلمچه… آن قرارگاه بی‌قرار با حضور دلباختگان بسیار. شلمچه آن تا کربلا فقط یک سلام، آن اشک‌های مدام و شب پایان سفر که قرینه با آخرین شب سفر کربلا، هر دو لیلة‌الرغائب بود.
لحظاتی که نمی‌خواستیم سرزمین اسرارآمیز را رها کنیم و بازگردیم. دل می‌خواست تو را بخواند تا به آن شعف معنا دست یابد … آنجا آسمان انگار ذوق پر کشیدن داشت. و دلها هوای پر زدن تا بلندای خاکی غریبانه .
پیش‌تر می رویم آهسته‌تر… از راهیان نور حسرتی مانده بر دل و زمزمه:
یادش به خیر با رفقا سینه زدیم شلمچه                قدمگاه امام رضا، سینه زدیم شلمچه
یادش به خیر حس طلائیه و گنبد طلا                  ۳۸۰ کیلومتر فاصله تا کربلا
یادش به خیر اشک‌های مادری که می‌داد سلام   کنار اروند به مزار هر شهید گمنام
یادش به خیر فکه، مگه رمل‌هاشو یادم میره؟        نسیم جانفزای کربلاشو یادم میره؟
یادش به خیر می بارید اشک رفقا مثل سیل       وقتی می‌گفت راوی برامون از کانال کمیل
انتهای پیام/س

برچسب ها : , ,

https://sobheeghlid.ir?/p=255